ستاره شب

همه چیز از همه جا

ستاره شب

همه چیز از همه جا

غم تنهایی

شبی ازپشت یک تنهایی و باران تو را با لهجه گلهای نیلوفر صدا کردم. تمام شب برای باطراوت ماندن باغ قشنگ آرزوهایت دعا کردم. پس از یک جستجوی نقره‌ای در کوچه‌های آبی احساس، تو را از بین گلهایی که در تنهاییم روییده با حسرت صدا کردم . و تو در پاسخ آبی‌ترین موج تمنای دلم گفتی : دلم حیران وسرگردان چشمانی است رویایی و من تنها برای دیدن زیبایی آن چشم تو را در دشتی از تنهایی و حسرت رها کردم. همین بود آخر حرفت! و من بعد از رفتنت و بعد از عبور تلخ و غمگینت چشمهایم را به روی اشکی از جنس غروب ساکت و نارنجی خورشید وا کردم. نمی‌دانم چرا رفتی؟ نمی‌دانم چرا؟ شاید خطا کردم و تو بی آنکه فکر غربت چشمان من باشی، نمی‌دانم کجا رفتی؟ و بعد رفتنت باران چه معصومانه می‌بارید و بعد از رفتنت یک قلب دریایی ترک برداشت و بعد از رفتنت...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد